انزلدیکشنری عربی به فارسیپايين امدن , فرود امدن , نزول کردن , پياده کردن , از کشتي در اوردن , پياده شدن , تخليه کردن (بار و مسافر)
انزللغتنامه دهخداانزل . [ اَ زَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سرپل ذهاب شهرستان قصرشیرین با 500 تن سکنه . آب آن از سراب قلعه ٔ شاهین و محصول آن غلات ، برنج ، توتون ، لبنیات و پنبه است
انزللغتنامه دهخداانزل . [ اَ زَ ](اِخ ) یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه است که در قسمت شمال بخش و در کنار دریاچه ٔ ارومیه واقع شده و از شمال و مشرق به دریاچه ارومیه م
انزلاقدیکشنری عربی به فارسیسر خوردن , خرامش , سريدن , اسان رفتن , نرم رفتن , سبک پريدن , پرواز کردن بدون نيروي موتور , خزيدن
انزلاقلغتنامه دهخداانزلاق .[ اِ زِ ] (ع مص ) لغزیده شدن . (آنندراج ). || باسر شدن پالان استر. (تاج المصادر بیهقی نسخه خطی کتابخانه لغت نامه ورق 230 الف ). || انزلاق جنین ؛ بچه افک
انزله کردنلغتنامه دهخداانزله کردن . [ اَ زَ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرو فرستادن آیتی یا حکمی . فرستادن خدای تعالی آیتی یا کتابی را. نازل کردن . (یادداشت مؤلف ) : خدای تعالی در
انزلیلغتنامه دهخداانزلی . [اَ زَ ] (اِخ ) بندر پهلوی . منسوب بدان در زبان محلی انزلیجی یا انزلیچی است . رجوع به بندر پهلوی شود.