ابخرلغتنامه دهخداابخر. [ اَ خ َ ] (ع ص ) گنده دهان . گنده دهن .آنکه دهان بدبوی دارد. مؤنث : بَخْراء : پیر سگانی که چو شیر ابخرندگرگ صفت ناف غزالان خورند. نظامی .چو شیران ابخر و
خواب خرگوش دادنلغتنامه دهخداخواب خرگوش دادن . [ خوا / خا ب ِ خ َ دَ ] (مص مرکب ) اغفال کردن . فریب دادن . (یادداشت مؤلف ) : بچشم آهوان چشمه ٔ نوش دهد شیرافکنان را خواب خرگوش . نظامی .گرچه