ابخازیلغتنامه دهخداابخازی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به ابخاز. از مردم ابخاز : در ابخازیان اینک گشاده حریم رومیان اینک مهیا.خاقانی .
ابازیرلغتنامه دهخداابازیر. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ عربی ِ ابزار فارسی . آنچه در دیگ کنند از ادویه و بوی افزارهای خشک . دیگ افزارها. توابل . بوزار. افحاء.
ابازیملغتنامه دهخداابازیم . [ اَ] (ع اِ) ج ِ اِبزیم ، و آن زبانه ای باشد در یک سر کمربند که در حلقه ای که در سر دیگر آن است جای گیرد.
ابخازلغتنامه دهخداابخاز. [ اَ ] (اِخ ) نام قومی و نیز ناحیتی بجبال قبق (قفقاز) مسکن همان قوم . عده ٔ آنان نزدیک صدوبیست هزار تن و مساحت ناحیت 1900 هزار گز مربع است . این ناحیت در