ابیرلغتنامه دهخداابیر. [ اَ ] (اِ) دلو آب . || شراره ٔ آتش . (شعوری ). و این کلمه بمعنی دوم مصحف ابیز است .
ابیرلغتنامه دهخداابیر. [ اَ ] (اِخ ) نام چشمه ای است از بنی اُبیر از نواحی هجر پائین احسّا. (مراصد). || موضعی است به بلاد غطفان . و گویند آبیست بنی القین بن حسر را. (مراصد). ||
کابیرجلغتنامه دهخداکابیرج . [ رَ ] (اِخ ) از سانسکریت کاوریا . موضعی است در جنوب هند، از سنگهت . (تحقیق ماللهند بیرونی ص 154). و رجوع بفهرست همان کتاب شود.
ابیردلغتنامه دهخداابیرد. [ اُ ب َ رِ ] (اِخ ) ابن معذر. یکی از شعرای ابتداء دولت اموی است . او به اکابر و ملوک نپیوست و در قبیله ٔ خویش میزیست واشعاری نهایت دلنشین دارد و از جمله
ابیردلغتنامه دهخداابیرد. [ اُ ب َ رِ ] (اِخ ) ابن هَرثمه عذری . شاعری از عرب . و بعضی نام او را اربد گفته اند.
ابیردلغتنامه دهخداابیرد. [ اُ ب َ رِ ] (اِخ ) مردی بود از حمیر که به قبیله ٔ بنی سلیم رفت و کشته شد.