heightدیکشنری انگلیسی به فارسیارتفاع، ارتفاعات، بلندی، آسمان، فراز، رفعت، تکبر، جای مرتفع، در بحبوحه، عرشه، علی
ارتفاع کِشَندheight of tideواژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ عمودی سطح آب از سطح مبنای کِشَندی (chart datum) در هر زمان
ارتفاع مجاز فرودتماسheight above touchdown, HATواژههای مصوب فرهنگستانارتفاعی بالاتر از حداقل ارتفاع مجاز در بلندترین منطقۀ فرودتماس که در آن خلبان باید اقدام به فرود کند
بلندای مجاز نشستheight above landing, HALواژههای مصوب فرهنگستانارتفاعی بر فراز محل معین فرود که در آن بالگرد با استفاده از پرواز کور شروع به تقرب میکند
بیهنجاری ارتفاعheight anomalyواژههای مصوب فرهنگستاناختلاف میان ارتفاع بیضیوار و ارتفاع عمودین، یا فاصلۀ هر نقطه از سطح زمین از نقطۀ متناظر آن بر روی زمینسان
منحنی قد ـ سنheight-for-age curveواژههای مصوب فرهنگستاننوعی منحنی برای ارزیابی قد کودک در سنهای مختلف در مقایسه با منحنی استاندارد