اذخرلغتنامه دهخدااذخر. [ اِ خ ِ ] (ع اِ) گیاهی است خوشبوی که آنرا کوم خوانند. (منتهی الارب ). دوائی است . (نزهةالقلوب ). دو گونه است : عرابی است و مرغزاری . عرابی سرخ بود و بوی
اذخرفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهگیاهی باتلاقی و علفی با شاخههای باریک، شکوفههای سفید، ریشۀ ستبر، و برگهای ریز سرخ یا زرد؛ گورگیاه.
کواذخرهلغتنامه دهخداکواذخره . [ ک ُخ ُرْ رَ ] (اِخ ) از شهرهای معروف ایران قدیم در پارس و شهر کارزین کرسی نشین آن بود و قباد پدر انوشروان آن را بنا کرده بود. قبادخره . (از یشتها ج