اشغولهلغتنامه دهخدااشغوله . [ اُ ل َ ] (ع اِ) کاروبار. (منتهی الارب ). مشغله . آنچه انسان را مشغول دارد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || آنچه بازدارد از کاری . (منتهی الارب
اشغلدیکشنری عربی به فارسیبکارگماشتن , گرفتن , استخدام کردن , نامزدکردن , متعهد کردن , از پيش سفارش دادن , مجذوب کردن , درهم انداختن , گيردادن , گروگذاشتن , گرودادن , ضامن کردن , عهد کرد