اشمهلغتنامه دهخدااشمه . [ اَ م َ ] (اِخ ) نام قضائی است در انتهای شرقی سنجاق صاروخان از ولایت آدین که از جهت شمال غربی به قضای سلندی و از سوی مغرب به قضای قوله و از جانب جنوب غر
اشمهلغتنامه دهخدااشمه . [ اَ م َ ] (اِخ ) نهری است در قضای اشمه بهمین نام که از میان قصبه ٔ مرکز قضائی طاقماق میگذرد. (از قاموس الاعلام ترکی ). و رجوع به ماده ٔ ماقبل شود.
کواشمهلغتنامه دهخداکواشمه . [ ک ُ ش َ م َ / م ِ ] (ص ) کواسیمه است که سهل و آسان باشد. (برهان ). سهل و آسان و نادشوار. (ناظم الاطباء). || (اِ) به معنی آسانی هم هست که در مقابل دشو
گواشمهلغتنامه دهخداگواشمه . [ گ َ م َ / م ِ ] (اِ) دامنی را گویند. و آن مقنعه و روپاکی باشد که زنان بر سر اندازند. (برهان ). مقنعه باشد که زنان بر سر اندازند. (جهانگیری ). نَصیف .