اشهلغتنامه دهخدااشه . [ ] (اِخ ) نام اشک بن دارابن دارا برحسب یکی از روایات . ابن البلخی آرد: و بروایتی دیگر چنین است :اشه بن اشدبن ازران بن اشقان بن اش الحیاربن سیاوش بن کیکاو
اشهلغتنامه دهخدااشه .[ اُ ش َ / ش ِ ] (اِ) گیاهی است که کمان گران بر بازوی ازجابدررفته بندند، و اشق معرب آنست . (برهان ) (آنندراج ) (شعوری ). و بتازیش اشق نامند. (سروری ). صمغ
اشهفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهصمغی زردرنگ و تلخمزه شبیه کُندُر که در طب قدیم برای دفع سنگ کلیه و درد مفاصل به کار میرفته.
جکاشهلغتنامه دهخداجکاشه . [ ج َ ش َ / ش ِ ] (اِ) خارپشت بزرگ را گویند که خارهای خود را مانند تیر بجانب خصم اندازد و او را روباه ترکی نیز میگویند. (برهان قاطع). تِشی . (شرفنامه ٔ
چکاشهلغتنامه دهخداچکاشه . [ چ َ ش َ / ش ِ ] (اِ) خارپشت را گویند. (از برهان ) (از انجمن آرا). خارپشت . (ناظم الاطباء). چکاسه و ریکاسه و سیخول . و رجوع به چکاسه شود.