guidesدیکشنری انگلیسی به فارسیراهنمایی ها، راهنما، هادی، رهبر، کتاب راهنما، راهنمایی کردن، تعلیم دادن
گشتنوشتcommentary 2, guidespeakواژههای مصوب فرهنگستاننوشتهای که راهنما یا یاور گشت برای جلب توجه و علاقۀ گردشگران در توضیحات خود از آن استفاده میکند
glidesدیکشنری انگلیسی به فارسیglides، سر، سبک پریدن، سر خوردن، سریدن، اسان رفتن، نرم رفتن، پرواز کردن بدوننیروی موتور