لعینلغتنامه دهخدالعین . [ ل َ ] (ع ص ) رجیم . رانده . (منتهی الارب ). به نفرین کرده . (مهذب الاسماء). بنفرین . نفرین کرده . مطرود. مردود. (منتهی الارب ). رانده ٔ از رحمت . رانده
لعینلغتنامه دهخدالعین . [ ل َ ] (اِخ ) منقری ابواکیدر منازل بن زمعة. شاعری است . (منتهی الارب ). رجوع به ابواکیدر شود. این دو بیت او راست درباره ٔ آل اُهتم :و کیف تسامون الکرام
لعینةلغتنامه دهخدالعینة. [ ل َ ن َ ] (ع ص ) لعینه . تأنیث لعین : زمانه گنده پیری سالخورده ست بپرهیز ای برادر زین لعینه .ناصرخسرو.