لسعلغتنامه دهخدالسع. [ ل َ ] (ع مص ) گزش . گزیدن . گزیدن مار و کژدم و منج . (تاج المصادر). گزیدن مار و گژدم (بحرالجواهر). زدن و گزیدن از دنبال چنانکه در زنبور و عقرب . گزیدن ما
لسعفرهنگ انتشارات معین(لَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - گزیدن (مار و عقرب و غیره ). 2 - اذیت کردن کسی را به زبان .
لسعةلغتنامه دهخدالسعة. [ ل ُ س َ ع َ ] (ع ص ) سخت رنجاننده مردم را به زبان و عیب کننده : یقال هو لسعة؛ ای قرّاصة للناس بلسانه . (منتهی الارب ).