groupsدیکشنری انگلیسی به فارسیگروه ها، گروه، غند، دسته، انجمن، جمعیت، جمع شدن، گروه بندی کردن، طبقه بندی کردن، دسته دسته کردن
graphsدیکشنری انگلیسی به فارسینمودارها، گراف، گرافیک، طرح خطی، نمایش هندسی، نقشه هندسی، هجای کلمه، اشکال مختلف یک حرف، با نمودار نشان دادن، با گرافیک و طرح خطی ثبت کردن
غروبفرهنگ فارسی عمید۱. زمان قرار گرفتن خورشید در افق؛ پایانِ روز.۲. (اسم مصدر) فرورفتن و ناپدید شدن آفتاب یا ستاره.۳. پایان یافتن چیزی یا امری: غروب جوانی، غروب دولت.
گروههای خودیارself-help groups, SHGواژههای مصوب فرهنگستانگروههایی متشکل از افرادی با مشکلات مشابه که مرتباً گرد هم میآیند و هدایت آنها را افراد غیرمتخصص بر عهده دارند
خودیابی باکمکassisted recoveryواژههای مصوب فرهنگستاننوعی خودیابی که در آن فرد از خدمات درمانی تخصصی بهرهمند میشود یا در گروههای همیاری (mutual aid groups) شرکت میکند متـ . بهبود باکمک