grooveدیکشنری انگلیسی به فارسیشیار، گودی، خط، خیاره، کانال، خان تفنگ، کار جاری و یکنواخت، عادت زندگی، خط انداختن، شیار دار کردن، تن در دادن
graveدیکشنری انگلیسی به فارسیقبر، خاک، گودال، حفره، نقش کردن، تراشیدن، حفر کردن، قبر کندن، دفن کردن، بزرگ، سنگین، مهم، موقر، خطر ناک، سخت، مکدر، بم، غمگین
پاجاشیارambulacral grooveواژههای مصوب فرهنگستانفرورفتگی شیاری در سطح دهانی (oral surface) بدن خارپوستان که پاهای لولهای را در بر میگیرد