grateدیکشنری انگلیسی به فارسیرنده کردن، رنده، میله های اهنی، شبکه، بخاری پنجرهای، بخاری تو دیواری، قفس اهنی، زندان، صدای تصادم، با شبکه مجهز کردن، حبس کردن، شبکه دار کردن، ساییدن، ازردن، صدای خشن دراوردن، بزور ستاندن، سابیدن
reintegrateدیکشنری انگلیسی به فارسیدوباره ادغام شود، سر و سامان دادن، مجددا برقرار کردن، دوباره جمع اوری و متحد کردن