لحیانیلغتنامه دهخدالحیانی . [ ] (اِ) دینساقوس است . رجوع به این کلمه شود. (اختیارات بدیعی ). دینساقوس است و گویند حرشف است . (فهرست مخزن الادویه ) .
لحیانیلغتنامه دهخدالحیانی . [ ل ِح ْ ] (اِخ ) علی بن حازم یا علی بن المبارک ،مکنی به ابی الحسن . غلام کسائی . از مردم ختل ماوراءالنهر یکی از ائمه ٔ لغت عرب . وی علما و فصحاء بسیار
لحیانیلغتنامه دهخدالحیانی . [ ل ِح ْ ] (ع ص نسبی ، اِ) منسوب به لحی ،به معنی دندانخانه : قصیرة، و آن قسمی مار است با سروی (شاخ ) کوتاه و کوتاه تر است (از مقرنه ) لکن دندانخانه بزر
لحیانیلغتنامه دهخدالحیانی . [ ل ِح ْ نی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به لحیة. ریشو. بلمه . (سروری ). مرد بزرگ ریش یا درازریش . بامه (؟) (سروری از نسخه ٔ میرزا). گردریش . کلان ریش . (دهار
علی لحیانیلغتنامه دهخداعلی لحیانی . [ ع َ ی ِ ل ِح ْ ] (اِخ ) ابن مبارک لحیانی . مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن حازم . وی نزد کسائی تحصیل کرد، و ابوعبید قاسم بن سلام نزد او تلمذ کرد.
ابوالحسن لحیانیلغتنامه دهخداابوالحسن لحیانی . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ ل ِح ْ ] (اِخ ) علی بن حازم ختلی ، غلام کسائی . یکی از ائمه ٔ لغت . رجوع به لحیانی ... شود.
جلیانیلغتنامه دهخداجلیانی . [ ج ِ نی ی ] (اِخ ) عبدالمنعم بن عمربن حسان شاعر و ادیب و طبیب در دمشق سکونت کرد و از طبابت روزگار میگذرانید و بسال 603 هَ . ق . در همانجا درگذشت . (از
جلیانیلغتنامه دهخداجلیانی . [ ج ِ نی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به جلیانه . (از معجم البلدان ). رجوع به جلیانه شود.