لخفلغتنامه دهخدالخف . [ ل َ ] (ع مص ) فراخ کردن داغ و نشان آن را. || زدن سخت . (منتهی الارب ). ضرب شدید. (زوزنی ).
لخفةلغتنامه دهخدالخفة. [ ل َ ف َ ] (ع اِ) سُرین . || حلقه ٔ دُبر. || داغی است . (منتهی الارب ). قسمی داغ . || سنگ سپید تُنک . ج ، لِخاف . (منتهی الارب ). سنگ تنک . (مهذب الاسماء
لخفلدلغتنامه دهخدالخفلد. [ ل ِ ف ِ ] (اِخ ) نام دشت وسیع و پهناوری است که در باویر از کشور آلمان بوسیله ٔ شکافتن نهر لخ بوجود آمده است و جولانگاه مبارزان دلیر در چند جنگ عظیم واق