glossesدیکشنری انگلیسی به فارسیبراق، تاویل، تفسیر، شرح، حاشیه، نرمی، صافی، براقی، جلا، جلوه ظاهر، تفصیل، توضیح، سفرنگ، تصریح، صیقل دادن، تاویل کردن، برق انداختن، حاشیه نوشتن بر، تفسیر کردن، خ
grossesدیکشنری انگلیسی به فارسیgrosses، قراص، درشت بافت، توده، جمع کل، بزرگ کردن، جمع کردن، زمخت کردن، کلفت کردن، بصورت سود ناویژه بدست اوردن
glossedدیکشنری انگلیسی به فارسیبراق، صیقل دادن، تاویل کردن، برق انداختن، حاشیه نوشتن بر، تفسیر کردن، خوش نما کردن
grossesدیکشنری انگلیسی به فارسیgrosses، قراص، درشت بافت، توده، جمع کل، بزرگ کردن، جمع کردن، زمخت کردن، کلفت کردن، بصورت سود ناویژه بدست اوردن