glossدیکشنری انگلیسی به فارسیبراق، تاویل، تفسیر، شرح، حاشیه، نرمی، صافی، براقی، جلا، جلوه ظاهر، تفصیل، توضیح، سفرنگ، تصریح، صیقل دادن، تاویل کردن، برق انداختن، حاشیه نوشتن بر، تفسیر کردن، خ
برّاق 1gloss 1واژههای مصوب فرهنگستانویژگی سطحی که میزان برّاقیت آن در زاویۀ 60 درجه در گسترۀ 70 تا 85 قرار دارد