glidingدیکشنری انگلیسی به فارسیهواپیمای بدون سرنشین، سر خوردن، سریدن، اسان رفتن، نرم رفتن، پرواز کردن بدوننیروی موتور
مفصل لغزشیgliding joint, arthrodiaواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مفصل که تنها حرکت لغزشی اندکی را امکانپذیر میکند
glidingدیکشنری انگلیسی به فارسیهواپیمای بدون سرنشین، سر خوردن، سریدن، اسان رفتن، نرم رفتن، پرواز کردن بدوننیروی موتور
چتربالپَری،چتربالparaglidingواژههای مصوب فرهنگستانورزشی تفریحی یا رقابتی که در آن چتربالی به بدن فرد متصل میشود تا با آن و به سمت زمین پرواز کند
glidingدیکشنری انگلیسی به فارسیهواپیمای بدون سرنشین، سر خوردن، سریدن، اسان رفتن، نرم رفتن، پرواز کردن بدوننیروی موتور