لتحلغتنامه دهخدالتح . [ ل َ ] (ع مص ) کلوخ انداختن بر اندام یا به روی کسی پس داغ دار ساختن یا کور کردن چشم وی را. || نگاه کردن به کسی . || آرمیدن با زن . || چیزی باقی نگذاشتن ن
لتحلغتنامه دهخدالتح . [ ل َ ت َ ] (ع مص ) گرسنه گردیدن . (منتهی الارب ) . گرسنه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). گرسنگی . جوع .
لتحلغتنامه دهخدالتح . [ ل َ ت ِ / ل َ ] (ع ص ) رجل لتح ؛ مردخردمند رسا در امور زیرک . لُتَحَة. (منتهی الارب ).
کلتحةلغتنامه دهخداکلتحة. [ ک َ ت َ ح َ ] (ع اِمص ) نوعی از رفتار. (آنندراج ) (ازناظم الاطباء). قسمی راه رفتن . (از اقرب الموارد).
لتحةلغتنامه دهخدالتحة. [ ل ُ ت َ ح َ ] (ع ص ) لَتح . لَتِح . مرد خردمند رسا در امور زیرک . (منتهی الارب ).
لتحرلغتنامه دهخدالتحر. [ ل َ ت ِ ح ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش مرکزی شهرستان کاشان ، واقع در دوهزارگزی باختر کاشان .دامنه و معتدل ، دارای 1940 تن سکنه . شیعه . فارسی زبان . آب