لهفلغتنامه دهخدالهف . [ ل َ ] (ع اِ)دریغ و آن کلمه ای است که بدان حسرت خورند بر گذشته و فوت شده . لهفة. (منتهی الارب ). حزن و تحیر. (بحر الجواهر). حزن . اندوه . (از حاشیه ٔ مثن
لهفلغتنامه دهخدالهف . [ ل َ هََ ] (ع مص ) اندوهگین گردیدن . || دریغ خوردن . (منتهی الارب ). حسرت خوردن . (تاج المصادر). ارمان خوردن . (زوزنی ) (دهار).
لهففرهنگ انتشارات معین(لُ فَ) [ ع . ] (اِ.) صورتی که دختران از پارچه سازند و با آن بازی کنند. ج . لهفتان .
لهفانلغتنامه دهخدالهفان . [ ل َ ] (ع ص ) به معنی ملهوف است . ستمدیده ٔ مضطر دادخواه . حسرت خورنده . (منتهی الارب ). اندوهگن . (مهذب الاسماء). اندوهناک . (دهار).
لهفتلغتنامه دهخدالهفت . [ ل ُ ف َ / ل ِ هَُ ] (از ع ،اِ) به معنی لعبت و آن صورتی باشد که دخترکان از پارچه سازند و با آن بازی کنند. (از برهان ). صورتی است که دخترکان از جامه و جز
لهفتانلغتنامه دهخدالهفتان . [ ل ُ ف َ ] (اِ) به معنی لعبتان است که جمع لعبت باشد، یعنی صورت بازیچه ٔ دخترکان که از جامه سازند و لحبتان هم به نظر رسیده است . (از برهان ).
لهفیلغتنامه دهخدالهفی . [ ل َ فا ] (ع ص ) زن ستم دیده ٔ پریشان روزگار فریادخواه دریغخورنده . ج ، لهافی ، لِهاف . (منتهی الارب ).