لادلغتنامه دهخدالاد. (اِ) دیوار از گل برآورده . دیوار. چینه . چینه ٔ دیوار. (تفلیسی ). دیواری باشد که از گل بر هم نهاده بود و گویند به چینه برآورده است و به لاد کرده . (لغت نام
لادلغتنامه دهخدالاد. (اِخ ) محمد دهلوی او راست : مؤیدالفضلاء در لغت فارسی و عربی و ترکی که در نول کشور به سال 1302 هَ .ق . به طبع رسیده است .
جلاددیکشنری عربی به فارسیجلا د , دژخيم , کسيکه براي بخشودگي از گناهان بخود شلا ق ميزند , موجود يا انگل تاژک دار , مامور اعدام , دار زن
جلادلغتنامه دهخداجلاد. [ ج َل ْ لا ] (اِخ ) احمدبن موسی بن علی مکنی به ابوالعباس (700 - 792 هَ . ق .) از فقیهان یمن است و تالیفاتی دارد. (العقود اللؤلؤیة ج 2 ص 218) (الاعلام ز