غلملغتنامه دهخداغلم . [ غ َ ل ِ ] (ع ص ) مرد تیزشهوت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غِلّیم . مُغتَلِم . (اقرب الموارد).
غلملغتنامه دهخداغلم . [ غ َ ل َ ] (ع مص ) غلم رجل ؛ تیزشهوت گردیدن وی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). چیره شدن شهوت بر مرد. غُلمَة. اغتلام . (از اقرب الموارد).
غلیملغتنامه دهخداغلیم . [ غ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر که در 23هزارگزی جنوب خاوری شوشتر و 10هزارگزی راه تابستانی شوشتر به بندقیر، کنار باختر رود گرگر قرار دارد. دشت و گرمسیر است . دارای <span
غلیملغتنامه دهخداغلیم . [ غ ِل ْ لی ] (ع ص ) تیزشهوت . مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت شهوت . (دهار). مؤنث آن غِلّیمة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آن که مغلوب شهوت گردد. (از اقرب الموارد).
غلیملغتنامه دهخداغلیم . [ غ ُ ل َ ](اِخ ) ابن سام بن نوح . به مکه آمد و در آنجا ساکن شدو کسی به وی منسوب نگردیده است . (از تاج العروس ).