لیفهلغتنامه دهخدالیفه . [ ف َ یا ف ِ ] (اِ) در تداول فارسی نیفه . حزة. حجزة. || پشم یا ابریشم که در دوات بود. (مهذب الاسماء). || آنچه بر چیزی پیچند.
لیفه دانلغتنامه دهخدالیفه دان . [ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) دوات مرکب خوش نویسان را گویند و دوات شنجرف و صدف شنجرف را نیز گفته اند. (برهان ). لیف دان . و ظاهراً کلمه مصحف لیقه دان است
لیفچهfibrilواژههای مصوب فرهنگستانلیف ریز بلوری با قطر پنج تا صد نانومتر که مولکولهای آن در ساختار گویچهای عمود بر محور رشد قرار دارند و در بسپارها و الیاف، موازی با محور رشد هستند