بغلغتنامه دهخدابغ. [ ب َ ] (اِ) کنده و گود را گویند. (برهان ) . زمین کنده و مغاک . (ناظم الاطباء). بمعنی گو، یعنی مغاک که زمین پست و خالی باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). گو، یعن
بغلغتنامه دهخدابغ. [ ب َغ غ ] (ع مص ) جوش زدن خون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
بغولغتنامه دهخدابغو. [ ب َغ ْوْ ] (ع اِ) شکوفه ٔ عُرْفُط و سَلَم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
شدندیکشنری فارسی به انگلیسیate _, become, come, due, en _, enter, escence _, fy _, get, go, grow, happen, ize _, wax
کردندیکشنری فارسی به انگلیسیbe-, drive, en _, en-, do, fy _, get, go, ize _, perform, performance, play, practice, run, send, transaction
دادندیکشنری فارسی به انگلیسیadminister, afford, allow, accord, allocate, ate _, award, bear , contribute, concede, contribution, deal, delivery, donate, donation, endow, endowment, extend,
تابع زبَرجمعیsuperadditive functionواژههای مصوب فرهنگستانتابعی مانند f بهگونهای که بهازای هر y ، x در دامنۀ f(x+y) ≥ f(x) + f(y) ،f
تابع زیرجمعیsubadditive functionواژههای مصوب فرهنگستانتابعی مانند f بهگونهای که بهازای هر y ، x در دامنۀ f(x+y) ≤ f(x) + f(y) ،f