برصلغتنامه دهخدابرص . [ ب َ ] (ع اِ) (اصطلاح پزشکی ) در نزد پزشکان سفیدی ایست که بر ظاهر پوست بدن آشکار میشود و محل خود را ژرف میسازد پس اگر در سایر اعضاء این سپیدی عارض شود بط
برصلغتنامه دهخدابرص . [ ب َ رَ ] (ع اِ) بیماریی است که بر پوست بدن پدید آید و جاجا سپید گردد سپیدتر از رنگ پوست . (یادداشت مؤلف ). پیسی اندام از فساد مزاج . (غیاث اللغات ). پی
برصةلغتنامه دهخدابرصة. [ ب ُ ص َ ] (ع اِ) خانه ٔ جن . || جایی در ریگستان که گیاه نرویاند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
برصوابلغتنامه دهخدابرصواب . [ ب َ ص َ ] (ص مرکب ) صائب . درست : چون می بینم که رأی شما بر صواب است مرا بر سر آن سخن گفتن حکمت نباشد. (گلستان سعدی ).جهانت خوش و رفتنت برصواب عبادت
برصوملغتنامه دهخدابرصوم . [ ب ُ ] (ع اِ) غلاف قاروره (منتهی الارب ) (آنندراج ) و اگر از جگن باشد بپارسی پیزری گویند. (یادداشت مؤلف ). || پوست پاره ای که سر قاروره و مانند آن را
برصوما زامرلغتنامه دهخدابرصوما زامر. [ ب َ م ِ ] (اِخ ) یکی از موسیقی دانهای مشهور و شاگرد ابراهیم موصلی است . رجوع به کتاب التاج ص 38، 39 و 41 و ایران درزمان ساسانیان ص 202 و 203 و عق