برسم دانفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهوسیلهای به شکل دو پایۀ فلزی با دوشاخۀ هلالیشکل که برسم را روی آن قرار میدهند.
برسمدانلغتنامه دهخدابرسمدان . [ ب َ س َ ] (اِ مرکب ) ظرفی است مدور و دراز مانند قلمدانی که اندکی از برسم که چیده اند بلندتر باشد و برسم را درون آن نهند. (برهان ) (آنندراج ). دو هلا
برسملغتنامه دهخدابرسم . [ ب َ س َ ] (اِ) از کلمه ٔ برسمن اوستایی و مشتق از برز بمعنی بالش و نمو. (از یادداشت بخط مؤلف ). شاخه های بریده ٔ درخت است که هریک را در پهلوی تاک و در
برسمفرهنگ انتشارات معین(بَ سَ) [ په . ] ( اِ.) شاخة بریده ای (انار یا گز) که مؤبدان زرتشتی به هنگام نیایش در دست می گرفتند.
برسمفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهشاخههای بریدهشدۀ درخت انار، مورد، سرو، و مانندِ آن که موبدان زردشتی هنگام اجرای برخی مراسم مذهبی بهدست میگیرند: ◻︎ سر و تن بشوییم و برسم به دست / چنان چون