برنسلغتنامه دهخدابرنس . [ ب َ ن َ / ن ِ ] (اِ) برنش . رنج روده و دل پیچه و ذوسنطاریا. (ناظم الاطباء).
برنسلغتنامه دهخدابرنس . [ ب ُ ن ُ ] (اِ) جامه و کلاه پشمین گنده که بیشتر نصاری و ترسایان پوشند و بر سر نهند. (از برهان ). جامه ای که از پشم سیاه بافند و نادر سفید هم باشد، و آن
برنسفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کلاه دراز.۲. کلاه درویشی؛ برکی.۳. جامهای که کلاه هم داشته باشد: بارانی.
برنساءلغتنامه دهخدابرنساء. [ ب َ رَ ] (ع اِ) مردم ، گویند ماأدری أی البرنساء هو؛ یعنی ندانم که او کدام از مردم است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). برناساء. و رجوع به برنا
برونسولغتنامه دهخدابرونسو. [ ب ِ / ب ُ ] (اِ مرکب ) بیرونسو. سوی بیرون . جانب بیرون . جانب وحشی . سمت خارج . مقابل درون سو : موی سر جغبوت و جامه ریمناک از برونسو باد سرد و بیمناک
برونسویکلغتنامه دهخدابرونسویک . [ بْرون ْس ْ / ب ُ رون ْس ْ ] (اِخ ) براونشویگ . ناحیه ای در آلمان ، که تا سال 1919 م . دوک نشین بود و بعد بصورت جمهوری جزو ساکس سفلی گردید (بسال 194
کارولین دو برونسویکلغتنامه دهخداکارولین دو برونسویک . [ رُ دُ ب ُ ] (اِخ ) همسر ژرژ چهارم (1768 -1821 م .). منازعات این زن و مرد فضیحت ببار آورد.