بعقلغتنامه دهخدابعق . [ ب َ ] (ع مص ) سخت آواز کردن . (منتهی الارب ). آواز سخت کردن . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || کشتن شتر را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). نح
بعقوبالغتنامه دهخدابعقوبا. [ ب َ ] (اِخ ) بَعْقُوبَه . نام دهی نزدیک بغداد که یعقوبیه نیز گویند. (ناظم الاطباء). ده بزرگی است در ده فرسنگی بغداد. (سمعانی ).و رجوع به نزهةالقلوب و
بعقوبیلغتنامه دهخدابعقوبی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب است به بعقوبا که ده بزرگی است در ده فرسنگی بغداد. (سمعانی ).