functionدیکشنری انگلیسی به فارسیعملکرد، تابع، عمل، کار، کارکرد، وظیفه، کار ویژه، ماموریت، ایفاء، ایین رسمی، پیشه، مقام، عمل کردن، کار کردن، وظیفه داشتن
تابعfunction 1واژههای مصوب فرهنگستانرابطهای بین دو مجموعه که به هر عضو از مجموعۀ اول عضوی یکتا از مجموعۀ دوم نسبت میدهد
تحلیل کارکردمحورfunction point analysis, FPAواژههای مصوب فرهنگستانفرایند سنجش نرمافزار که بر روی شمار ورودیها و خروجیها و پرسشها و جدولها و میاناهای بیرونی مورد استفاده در برنامه تمرکز دارد