بقاعفرهنگ مترادف و متضاد۱. امکنه متبرکه، بقعهها، بقع، زیارتگاهها، مزارها، مکانهای متبرک ۲. امکنه، محلها، جاها، مکانها ۳. تکیهها، خانقاهها، صوامع، صومعهها
بقاعلغتنامه دهخدابقاع . [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بُقْعَة و بَقْعَة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به بقعه شود. || بقعه ها وخانه ها و سرای ها. (ناظم الاطباء). جاها. (ا
بقاعلغتنامه دهخدابقاع . [ ب ُ ] (ع اِ) اصابه خرء بقاع ؛ یعنی رسیدن کسی را غبار و عرق وماندن قدری از آن در بدن ، و خرء بقاع نیز گویند. (ناظم الاطباء). یعنی از غبار و عرق تن او پی
بقاعدهلغتنامه دهخدابقاعده . [ ب ِ ع ِ دَ / دِ ] (ق مرکب ) بترتیب و با نظم و موافق ترتیب و انتظام و موافق قاعده و قانون . (ناظم الاطباء). و رجوع به قاعده شود.
بقاعیلغتنامه دهخدابقاعی . [ ب ُ ] (اِخ ) ابراهیم (809-885 هَ . ق .). برهان الدین ابواسحاق ابراهیم بن عمربن حسن الرباطبن علی بن بکرالبقاعی الشافعی . متوفی به دمشق . او راست : 1- س