frecklesدیکشنری انگلیسی به فارسیfreckles، خال، کک مک، لک صورت، لکه، دارای کک مک کردن، خالدار شدن، خالدار کردن
بی اثردیکشنری فارسی به انگلیسیfeckless, flimsy, impotent, ineffective, ineffectual, inert, otiose, useless, void