foulدیکشنری انگلیسی به فارسیناپاک، خلاف، جرزنی، حیله، بازی بیقاعده، لکه دار کردن، نارو زدن، بهم خوردن، گیر کردن، ناپاک کردن، گوریده کردن، چرک شدن، پلید، شنیع، ملعون، غلط، نا درست
خطا 2foulواژههای مصوب فرهنگستاننقض قوانین که به اعطای فرصتهایی مانند ضربۀ آزاد مستقیم به تیم حریف منجر میشود