foregroundدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش زمینه، پیش نما، منظره جلو عکس، پیشصحن، نزدیک نما، زمین جلو عمارت
foregroundsدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش زمینه ها، پیش نما، منظره جلو عکس، پیشصحن، نزدیک نما، زمین جلو عمارت
پیشزمینهforegroundواژههای مصوب فرهنگستان[زبانشناسی] آنچه به نحوۀ صورتبندی رویداد اصلی اشاره دارد [سینما و تلویزیون] نزدیکترین سطح به دوربین در هر نما یا صحنه [هنرهای تجسمی] عناصر اصلی تجسمی که جلوتر از بقیه قرار دارند و از اهمیت بصری بالاتری برخوردار هستند
foregroundدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش زمینه، پیش نما، منظره جلو عکس، پیشصحن، نزدیک نما، زمین جلو عمارت
پیشزمینهforegroundواژههای مصوب فرهنگستان[زبانشناسی] آنچه به نحوۀ صورتبندی رویداد اصلی اشاره دارد [سینما و تلویزیون] نزدیکترین سطح به دوربین در هر نما یا صحنه [هنرهای تجسمی] عناصر اصلی تجسمی که جلوتر از بقیه قرار دارند و از اهمیت بصری بالاتری برخوردار هستند
پیشزمینهforegroundواژههای مصوب فرهنگستان[زبانشناسی] آنچه به نحوۀ صورتبندی رویداد اصلی اشاره دارد [سینما و تلویزیون] نزدیکترین سطح به دوربین در هر نما یا صحنه [هنرهای تجسمی] عناصر اصلی تجسمی که جلوتر از بقیه قرار دارند و از اهمیت بصری بالاتری برخوردار هستند
foregroundدیکشنری انگلیسی به فارسیپیش زمینه، پیش نما، منظره جلو عکس، پیشصحن، نزدیک نما، زمین جلو عمارت