جلوههای مِهگونfog effectsواژههای مصوب فرهنگستانجلوههای ویژۀ نشاندهندۀ مِه که به شیوههای مختلف، همزمان با فیلمبرداری یا بعد از آن، ایجاد شود
چراغ مهشکنfog light, fog lampواژههای مصوب فرهنگستانچراغی که در هوای مهآلود برای دید بهتر راننده از آن استفاده میکنند
بخللغتنامه دهخدابخل . [ ب ُ ] (ع مص ) زفتی کردن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). منع کردن و امساک کردن . (از اقرب الموارد). بخیلی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوز
بخللغتنامه دهخدابخل . [ ب ُخ ْ خ َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ باخل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بخیلان . و رجوع به باخل شود.
بخللغتنامه دهخدابخل . [ ب َ خ َ ] (ع ص ) مرد بسیارزفت ، وصف بالمصدر للمبالغة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
بخللغتنامه دهخدابخل . [ ب َ خ َ ] (ع مص ) بُخْل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به بُخْل شود.
بخل آبادلغتنامه دهخدابخل آباد. [ ب ُ ] (اِخ ) دهی است از بخش سلدوز شهرستان ارومیّه که 165 تن سکنه دارد. محصول آن غلات ، توتون ،چغندر و حبوب است . (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4).
بخلاءلغتنامه دهخدابخلاء. [ ب ُ خ َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بخیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زفتان .(یادداشت مؤلف ): چشمهای بخلاء در مغاک افتاد. (ترجمه ٔ تاریخ یم
بخلافلغتنامه دهخدابخلاف . [ ب ِ خ ِ / خ َ ] (ق مرکب ) برعکس . (آنندراج ). بعکس و برعکس و بطور واژگونه و برضد. (ناظم الاطباء). و رجوع به خلاف شود.