بمیلغتنامه دهخدابمی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بم . از بم . آنچه مربوط به شهر بم باشد. || نوعی از جامه های گران قیمت . (یادداشت مرحوم دهخدا): دو هزار مرد ابریشم پوش بر من بگذ
بمیلغتنامه دهخدابمی . [ ب َ / ب َم ْ می ] (ص نسبی ) منسوب به بَم ، از شهرهای کرمان . (ازاللباب فی تهذیب الانساب ). رجوع به بم و بَمی شود.
بمیانلغتنامه دهخدابمیان . [ ب َ ] (اِخ ) نام فارسی شهر صامغان ، که آن از شهرهای جبل است در حدود طبرستان . (از معجم البلدان ذیل صامغان ).
بمیرلغتنامه دهخدابمیر. [ ب ِ ] (فعل امر) امر از مردن است که گاه به صورت نفرین و دشنام به کار می رود و توان آن را در شمار اصوات آورد: بمیر؛ خفه شو. ای بمیری (در تداول عامه ). و د