flakesدیکشنری انگلیسی به فارسیلکه ها، ورقه، پوسته، برفک، فلس، تکه کوچک، جرقه، برفک زدن تلویزیون، پوسته پوسته شدن، ورد امدن
پَرَک شیشهایglass flakes, flake glassواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پُرکنندۀ تقویتی که با دَمش شیشۀ مذابِ نوعِ ای (E) و تبدیل آن به لولههای نازک یا حبابهای شیشهای و سپس خرد کردن لولهها به تکههای کوچک تولید میشود
یخمِهice fog, frozen fog, frost fog, frost flakes, air hoar 2, rime fogواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مِه که از ذرات یخ معلق در هوا تشکیل میشود متـ . یخبلورمِه ice-crystal fog
پَرَک شیشهایglass flakes, flake glassواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پُرکنندۀ تقویتی که با دَمش شیشۀ مذابِ نوعِ ای (E) و تبدیل آن به لولههای نازک یا حبابهای شیشهای و سپس خرد کردن لولهها به تکههای کوچک تولید میشود
یخمِهice fog, frozen fog, frost fog, frost flakes, air hoar 2, rime fogواژههای مصوب فرهنگستاننوعی مِه که از ذرات یخ معلق در هوا تشکیل میشود متـ . یخبلورمِه ice-crystal fog