بتیلغتنامه دهخدابتی . [ ب َت ْ تی ] (اِخ ) ابوجعفر بتی از شعرا و منسوب به بته از قرای بلنسیه بود. (از معجم البلدان ).
بتیلغتنامه دهخدابتی . [ ب َت ْ تی ] (اِخ )ابوالحسن احمدبن علی کاتب بتی منسوب به بت از قرای بغداد، ادیبی هوشیار بود و بسال 405 هَ . ق . درگذشت .مدتی برای القادر باﷲ کتابت میکرد.
بتیلغتنامه دهخدابتی . [ ب َت ْ تی ] (ص نسبی ) منسوب به بت از قرای بغداد. (از معجم البلدان ). || منسوب به بت ، جائی از نواحی بصره . (از انساب سمعانی ). || قریه ای میان بوهرز و ب
بتیلغتنامه دهخدابتی . [ ب َت ْ تی ] (ع ص نسبی ) بت باف و فروشنده ٔ آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دستمال پشم و مانند آن . (از اقرب الموارد). و در این حدیث : فاتی بثلثة اقرص
بتیکلغتنامه دهخدابتیک . [ ] (اِ) کژ باشد که به کلاه و جوراب کنند. (از فرهنگ اسدی ). قز باشد که به جوراب و کلاه بافند. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ) : فاخته گون شد هوا ز گردش خورشیدجامه