بهرمندیلغتنامه دهخدابهرمندی . [ ب َم َ ] (حامص مرکب ) بهره مندی . بهره بری . تمتع. || دارای سهم و حصه بودن . (فرهنگ فارسی معین ) .
بهره مندیلغتنامه دهخدابهره مندی . [ ب َ رَ / رِ م َ ] (حامص مرکب ) کامیابی و تمتعو بختیاری و سعادتمندی . (ناظم الاطباء) : ز تاجت آسمان را بهره مندی زمین را زیر تخت سربلندی .نظامی .
بهرهمندفرهنگ مترادف و متضادبرخوردار، بهرهور، رستیخوار، کامیاب، متمتع، محتظی، محظوظ، مستفید، مستفیض، منتفع ≠ بیبهره، محروم