finدیکشنری انگلیسی به فارسیفین، باله، بال، پره ماهی، بال ماهی، پرک، دست، پره طیاره، پر، با باله مجهز کردن
پایارfin, flipper, swim fin, bifin, sterefinواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کفش پلاستیکی یا لاستیکی تخت و بزرگ شبیه به پای اردک که از آن برای غواصی و در مواردی برای شنا استفاده میشود
بهدادینلغتنامه دهخدابهدادین . [ ب ِ دَ ] (اِخ ) دهی از دهستان پائین خواف بخش خواف است که در شهرستان تربت حیدریه واقع است . دارای 533 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
بهدارلغتنامه دهخدابهدار. [ ب ِ ] (نف مرکب ) نیکودارنده . || مأمور بهداری که عهده دار رسیدگی به بهداشت مردم مخصوصاً اهالی قرا و قصبات است . (فرهنگ فارسی معین ).
بهداریلغتنامه دهخدابهداری . [ ب ِ ] (حامص مرکب ، اِ مرکب ) وزارت یا اداره ای که عهده دار رسیدگی به اموربهداشت و صحت مردم است . صحیه . (فرهنگ فارسی معین ). اداره ای که برای مواظبت
بهداشتلغتنامه دهخدابهداشت . [ ب ِ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) نگاه داشتن تندرستی . حفظ صحت . حفظالصحه . (فرهنگ فارسی معین ). وسیله های نگاهداری سلامت . این کلمه بجای حفظالصحه پذ