بهبهةلغتنامه دهخدابهبهة. [ ب َ ب َ هََ ] (ع مص ) بانگ بلند کردن شتر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بهبه الرجل به بهبهةً؛ به به گفتن کسی را. (ناظم الاطباء) (
بهبهانلغتنامه دهخدابهبهان . [ ب ِ ب َ ] (اِخ ) شهر بهبهان در 349 هزارگزی جنوب خاوری اهواز واقع شده است . سکنه ٔ آن در حدود 24هزار تن است و یکی از شهرهای قدیمی کشور میباشد. قبل از
بهبهانلغتنامه دهخدابهبهان . [ ب ِ ب َ ] (اِخ ) نام شهری است از بلاد فارس ... که در نزدیکی رودخانه ٔ خیرآباد واقع شده است . و آن ولایت بیشتر کوهستانی و رعایای آن طوایف الوارند و آن
بهبهیلغتنامه دهخدابهبهی . [ ب َ ب َ ] (ع ص ) تناور و بزرگ . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).