بهیرهلغتنامه دهخدابهیره . [ ب َ رَ ] (اِ) بهندی بلیله است . (فهرست مخزن الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به بهیر شود.
بهرمهلغتنامه دهخدابهرمه . [ ب َ رَ م َ / م ِ ] (اِ) افزاری است که درودگران بدان چوب و تخته سوراخ کنند و بعربی مثقب خوانند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). برمه
بهمهلغتنامه دهخدابهمه . [ ب ُ م َ / م ِ ] (ص ) چیز بی بها وبی قیمت . || مغلوب نشدنی . (ناظم الاطباء).
بهیرهلغتنامه دهخدابهیره . [ ب َ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان باوی است که در بخش مرکزی شهرستان اهواز واقع است و 225 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
بهیملغتنامه دهخدابهیم . [ ب َ ] (اِ) صفه و بالاخانه . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). رجوع به بهو شود.