باشماقلغتنامه دهخداباشماق . (اِخ ) دهی است از دهستان تیلکوه بخش دیوان دره ٔ شهرستان سنندج که در 54 هزارگزی شمال باختر دیواندره و 7 هزارگزی جنوب شوسه ٔ دیواندره به سقز واقع است . ن
باشماقلغتنامه دهخداباشماق . (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه ٔ سنندج که در 48 هزارگزی جنوب خاوری سنندج و 12 هزارگزی جنوب دهگان در دامنه واقع است . ناحیه ای است سردسیر با 10
باشماقلغتنامه دهخداباشماق . (اِخ ) دهی است جزء بخش سراسکند شهرستان تبریز که در 7 هزارگزی شمال خاوری سراسکند و 13 هزارگزی شوسه ٔ تبریز بمیانه واقع است . ناحیه ای است کوهستانی با آب
باشماقلغتنامه دهخداباشماق . (اِخ ) دهی است جزء دهستان کله بوز بخش مرکزی شهرستان میانه که در 23 هزارگزی جنوب باختری میانه و 8 هزارگزی خط آهن میانه و مراغه و در 23 هزارگزی شوسه ٔ تب
باشماقچیلغتنامه دهخداباشماقچی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) کفشدار. (ناظم الاطباء). باشمقدار. باشماغچی . و رجوع به باشماغچی شود.
علی باشماقچی زادهلغتنامه دهخداعلی باشماقچی زاده . [ ع َ ی ِ دَ ] (اِخ ) ابن محمد رومی حنفی ، مشهور به باشماقچی زاده . رجوع به باشماقچی زاده (سیدعلی ...) و پاشماقچی زاده و علی (ابن محمد...) ش
باشماغچیلغتنامه دهخداباشماغچی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) کفشدار. (یادداشت مؤلف ). باشماقچی . باشمقدار. و رجوع به باشماقچی شود.