بلف زدنلغتنامه دهخدابلف زدن . [ بْل ُ / ب ِ ل ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) لاف زدن . چاخان کردن . توپ زدن . دروغ گفتن . یک دستی زدن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بلف شود.
بلف زدنفرهنگ انتشارات معین(بِ لُ. زَ دَ) [ انگ - فا. ] (مص ل .) لاف زدن ، حرف تو خالی زدن ، یک دستی زدن .
بلفلغتنامه دهخدابلف . [ بْل ُ ب ِ ل ُ ] (فرانسوی / انگلیسی ، اِ)سخن لاف و گزاف . توپ . (از فرهنگ فارسی معین ). سخن گزافه و ادعای واهی . رجوع به بلف زدن شود.
بلفورلغتنامه دهخدابلفور. [ ب َ ] (اِخ ) آرثر جیمز. سیاستمدار انگلیسی (1848- 1930م .). در دوره ٔ تصدی وزارت خارجه «اعلامیه ٔ بلفور» را صادر کرد(بسال 1917م .) که در آن پشتیبانی انگ
بلفکیواژهنامه آزادنام مکانی در ارمنستان. به معنی گل یخ زده. به منظور استفاده در فامیلی اشخاص در قرن 13 میلادی