faultدیکشنری انگلیسی به فارسیعیب، نقص، خطا، تقصیر، اشتباه، گسله، گناه، کاستی، شکست زمین، چینه، حرج، نا درستی، تقصیر کردن، مقصر دانستن
چراغ عیبنماfault lightواژههای مصوب فرهنگستانچراغی زرد یا قرمز در داخل هواگَرد که براثر بروز نقص در یک سامانه روشن میشود
حل صفحۀ گسلfault-plane solution, focal-mechanism solutionواژههای مصوب فرهنگستانتعیین هندسۀ صفحۀ گسل و راستای لغزش بر روی آن بر پایۀ تحلیلِ نخستین جنبش امواج p یا دامنۀ امواج درونی و امواج سطحی
حملة عیبافزایشیfault attackواژههای مصوب فرهنگستانهر نوع حمله با استفاده از ترکیبی از شرایط محیطی مختلف که سبب ایجاد خطاهای محاسباتی در تراشه و درنتیجه نشت اطلاعات حفاظتشده میشود
خاکۀ گسلیfault gougeواژههای مصوب فرهنگستانمواد رُسی نرم و سیمانینشده که در امتداد برخی گسلها یا در بین دیوارههای یک گسل یافت میشود