failsدیکشنری انگلیسی به فارسیشکست می خورد، عدم موفقیت، شکست خوردن، رد شدن، موفق نشدن، تصور کردن، قصور ورزیدن، ورشکستن، واماندن، در ماندن، خیط و پیت شدن، فروگذار کردن، سر خوردن، عقیم ماندن
باهمستانواژهنامه آزادگروه اجتماعی که بر اساس ارزشهای مشترک دور هم جمع می شوند. مانند مفهوم یا اصطلاح اُمت که مسلمان ها براساس هویت دینی شان دور هم جمع می شوند. در انگلسی به آن (comu