بوللغتنامه دهخدابول . [ ب َ ] (ع اِ) کمیز. ج ، ابوال . (منتهی الارب ). آبی که از کلیه ها ترابد و در مثانه جمع گردد و بطور طبیعی دفع شود. ج ، ابوال . (از اقرب الموارد). شاش . و
بوللغتنامه دهخدابول . [ ب َ ] (ع مص ) کمیز انداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). کمیز انداختن و شاش کردن . (ناظم الاطباء). کمیز انداختن و شاشیدن . (فرهنگ فارسی
بولچلغتنامه دهخدابولچ . [ ل َ] (اِ) زمین هائی که پیوسته مزروع باشند. (آنندراج ).زمینی که همیشه در آن زراعت کنند. (ناظم الاطباء).
بولولغتنامه دهخدابولو. (اِ) به لغت یونانی ، بسیار باشد که عربان ، کثیر خوانند. (برهان ) (آنندراج ). مأخوذ از یونانی . بسیار وکثیر و زیاد. (ناظم الاطباء). یونانی پولو (بسیار). (
نمایش تحویلناپذیرirreducible representationواژههای مصوب فرهنگستانبرای گروه متناهیG، به شرط مفروض بودن میدانی مانندF، نمایشی از آن گروه که در آنFGـ مدول متناظر با آن تحویلناپذیر است متـ . نمایش تحویلناپذیر گروه irreducible
فضای پیرافشردهparacompact spaceواژههای مصوب فرهنگستانیک فضای توپولوژیکی با این ویژگی که متناظر با هر پوشش باز F یک پوشش باز موضعیمتناهی G وجود داشته باشد، بهطوریکه هر عضو G زیرمجموعهای از یک عضو F باشد
ناقصسازی تناسلی زنانfemale genital mutilation, FGMواژههای مصوب فرهنگستانعمل جراحی بر روی اندام تناسلی دختران برای برداشتن بخشی از اندام در دوران بلوغ یا قبل از آن متـ . فَرْجبُری female genital cutting, FGC، ختنۀ زنان female circ