اعمال، بکار بردن، اعمال کردن، اجرا کردن، نشان دادن
exsert، بیرون دادن، برامده بودن
اذیت کردن، نصیحت کردن، تشویق و ترغیب کردن
هگزر
یخ زده
اعمال می کند، بکار بردن، اعمال کردن، اجرا کردن، نشان دادن
کاربردی
اعمال شده، بکار بردن، اعمال کردن، اجرا کردن، نشان دادن
بی عیب و نقص
اعمال، تقلا، اعمال زور، ثقل
exert
exert, slave, strive
dispense, execute, exercise, exert, practice
dispense, execute, exert, obey, exercise
superexert
بیش از حد
coexert