ثقاتلغتنامه دهخداثقات . [ ث ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثقة. بمعنی معتمد و شخص طرف اطمینان : و دارا را خود ثقات وی کشتند. (تاریخ بیهقی ص 90). ثقاة امیر رضی اﷲ عنه گفتند روی ندارد فرستادن
موثقاتلغتنامه دهخداموثقات . [ م ُ وَث ْ ث َ ] (ع ص ، اِ) ج ِمُوَثَّقَة. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به موثق شود.